اوســـــــتا

 

                      تذکر آخری به جناب یحیی دهمل                        

برده ای از عصر حجر

آقای دهمل از انتخاب عنوان تان خوشم آمد , میدانم وقتیکه خودرا در مقابل آیینه قد نما یافتید و بشکل وشمایل تان خیره شدید آنگاه تبسمی نموده و با خود گفته اید ((اینه بخدا خودش)) و نوشتید ((مسخره دربار)) به حق که خود را خوب شناخته اید با وصف آنکه قصد داشتید شهزاده دربار باشید اما باد و بخار سیاست شما را مسخره دربار ساخت.

این بار در نوشته تان اشتقاق تفاسیر و روایات فاقد اعتبار و فاقد فرهنگ بحث سیاسی برهنه تر رخ نموده است. متاسفم که نتوانسته اید در تعادل رابطه تخیل و فهم , معادله را به سود فهم دگرگون کنید.

 داوری پیرامون یک مساله خواهی نخواهی متاثر از چگونگی فهمی است که از آن مساله یا پدیده داریم , تا تعریقی دقیقی نداده باشیم داوری ما فاقد اعتبار میباشد. چون فهم تان از مسایل دقیق نیست داوری شما هم فاقد اعتبار میباشد.

من انتظار یک واکنش تحلیلی از شما داشتم نه یک سیاهکاری بازاری. گفته اید من"اوستا" از نام کمیته فر هنگی نوشته ام, میشود که گفت شاید, اما شما از نام کمیته بی فرهنگی روی خود,  دل قلم وسینه کاغذ را سیاه ساخته اید.

نوشته اید که:" من عاجز( یحیی دهمل )  نمی توانم در برابر تمام مقوله های علمی شما به پاسخ های آنچنانی بپردازم."  پس لازم نبود که وقت خود و من ودیگران را با یک مشت تهمت های و حرفهای  ناجوانمردانه و کلمات بازاری بگیرید. و با تاپه های بدل و ((دی سی)) ساخت پاکستان,  ارزان بر پیشانی هر کس تاپه بزنید. مثل همیشه

( شاگرز)  میکردید وعقب معاملات پشت پرده تان میرفتید. از جانب دیگر من هیچگاه ادعای عالم بودن را نکرده ام. ولی شما خود بجهالت , دروغگویی و دورویی تان شک باقی نگذاشته اید.

ازچند نام ذکر کرده اید نام مستعار در مطبوعات مجاز است , ولی شما نه تنها نام بلکه پوست تانرا نیز عوض کرده اید. در نوشته قبلی با لباس اصلی تان گرگ و این بار در پوست میش ظاهر شده اید و به اصطلاح  در دفاع از صفوف گریبان پاره کرده اید. صفوف پوست شما گرگ ها را در چرمگری هم میشناسند ودیگر فریب نیرنگ ها وپوست بدل کردن های شما را نمی خورند.

                      بحث خود را روی سه موضوع بنا میکنم:

1-  اعترافات شما

2-  انحرافات شما

3-  اتها ما ت شما

 

1- اعترافات شما

 

-  اعتراف کرده اید که عضویت حزبی را دارید که وجود خارجی ندارد.

-  اعتراف کرده اید که حق العضویت نمی پردازید.

- اعتراف کرده اید که حزب کدام آدرس مشخص ندارد.

- اعتراف کرده اید که رهبران و مقامات مسوول حزب فرار کرده و حزبی ها را در میدان تنها گذاشتند .

- اعتراف کرده اید شکست بر حزب تحمیل شد.

- اعتراف کرده اید که آقای علومی و دیگران حق تشکل سازمان سیاسی را دارند.

- اعتراف کرده اید به ضرورت همبستگی مردم و آشتی ملی.

-  به تکلیف روانی تان اعتراف کرده اید.

-  وبلاحره اعتراف کرده اید که دیگر هدف تان کمو نیزم نیست. خوب میشد اگر سری به اسناد میزدید .

محترم سلطانعلی کشتمند سابق عضو دفتر سیاسی حزب وطن (ح.د.خ.ا) و نخست وزیر ج.د.ا در کتاب شان تحت عنوان  یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی (  جلد سوم صفحه 1075   ) نوشته اند:

 

"...آنان( پرچمیها ) در اقتصاد از تعمیم عدالت اجتماعی سخن میگفتند و خود را کمونیست نمی شناختند, ولی اصطلاح کمونیزم از بیرون با پا فشاری بر آنان اطلاق میگردید و هنوز هم با پا فشاری اطلاق میگردد."

 

 

2- انحرافات شما:

 

هدف من از انحرافات شما انحرافات اخلا قی تان نیست وارخطا نشوید, منظور انحراف شما از اصل موضوع بحث و نوشته قبلی شما وپاسخ من و اصول حزبی میباشد بدین فهم که اینبا ر حتا یک بار هم نامی از (ح.د.خ.ا) نبرده اید چه رسد به کمیته مرکزی آن. چه شد که170 را رها کرده و یکباره 180 درجه در جهت مقابل طرح قبلی تان چرخش نموده اید. چرا از بحث اصلی موجودیت وعدم موجودیت ( ح. د. خ .ا ) طرفه رفته اید و خود را به کــوچــه حســـــن چپ زده اید.  واقعن "خوگر تاریخی" هستید.

قبول دارید که حزب شکست داده شد اما علت وباعث آنرا صفوف و از جمله من که بگفته شما " قیماق خور" هستم  نشانی گرفته اید. راستی شما چرا پوز تانرا به خاک میمالید , فکر میکنید حزبی ها ومردم نمیدانند که شما و هم کاسه های تان چه خورده اید؟!  این انحراف دیگر تان که گناهکاران را برائت و بی گناهان را ملامت کرده اید. این پندار نا پاک شماست صفوف و کادر ها به ریش شما و امثال شما و به داوری تان میخندند.

 

انحراف دیگر شما از فیصله ها وتصامیم حزب است. من به گفته شما  ((اوقی و گلان کار)) لازم می بینم بشما تذکر آخری را بدهم تا سر عقل آمده و بخاطر پریشان تان تداعی شود که  (ح .د . خ . ا )  در دومین کنگره خود   (6و7 سرطان 1369) بنام وطن تغیر نام داد قبل از آن نیز رهبر حزب با پیش کشیدن (( تیزس های دهگانه)) به راه های رفته تجدید نظر کرده و خطوط جدید کاری را برای حزب ترسیم داشتند که این خطوط در کنگره دوم حزب بنام سیاست مصالحه ملی مطابق اوضاع و شرایط نوین به تصویب رسید. جای مبارزه طبقاتی را آشتی ملی و مصالحه ملی گرفت و جای منافع این یا آن طبقه رامنافع ملی و عام مردم گرفت. ایدیا لوژی و جهان بینی معین از ســــــیاست حزب کنار گذاشته شد . مالکیت خصوصی بر وسایل تولید پذیرفته شد و از اقتصاد بازار آزاد حمایت بعمل آمد.

 

آیا میدانید اعضای سابق کمیته مرکزی حزب, امروز چگونه می اندیشند. به نظر دو تن آنان توجه شمارا جلب میکنم:

 

اول -  محترم عارف صخره  ســـــــــــــابق عضو کمیته مرکزی ( ح . د. خ . ا ) در مطلـبی تحت عنوان ((نهضت میهنی و واکنشها))   نوشته اند:

"     این آقایون فراموش کرده اند که همین ح د خ ا از زمان تاسیس تا آخرین سال موجودیت حزب وطن چندبار نام بدل کرده است، یعنی اینکه نامها مقدس و تغیر ناپذیر نیستند. زمانیکه ح د خ ا با تغیرات کیفی ایدئولوژیک به حزب وطن تغیر نام داد  همه اعضاً به شمول همین مدعیان نام ح د خ ا در جلسات اشتراک داشتند و همه بر بالین دگرگونی های جدید تمکین کردند.آیا اینها که در آنزمان موجودیت حزب وطن را با تغیرات مطروحه ، پذیرفتند ناسپاسی و نامردی کردند که امروز به طرفداران نهضت میهنی چنین اتهاماتی را نثار میکنند؟

......  بدینترتیب ح د خ ا و حزب وطن به مراحل معینی از تاریخ کشور ما مربوط اندکه دیگر در  فعالیت عملی سیاسی مطرح بوده نمیتوانند. اما جزایر و گروههای جدا از هم و افراد پراگندهء این حزب وجود دارند . در حقیقت اعضای حزب موجود اند اما حزب وطن  ( سابق ح د خ ا ) از 11 سال به اینطرف اصولاً فعالیت ندارد.

.....آنانیکه صرف شیفتهء نام ح د خ  ا اند و تنها از زاویهء محدود به قضایا مینگرند ، میتوانند به این علاقمندی ادامه دهند اما به هیچوجه حق ندارند دیگران را مجبور سازند تا بنام ح د خ ا سالهای طولانی دیگر زانوی غم به بغل گرفته ، اشک تمساح بریزندو  انتظار بکشند. 

 آنانیکه تلاش میورزند تا اعضای سابق ح د خ ا را تا که زنده اند در قید و بند همان اسم و رسم انحصار نمایند ، باید آگاه باشند که این عمل در حالیکه با آرمانهای همان دوران حزب که آزادی اراده راحق مسلم انسان میشمرد همخوانی ندارد در عین حال نوعی از مقابله با حقوق اساسی انسان حق آزادی عقیده ، اندیشه و بیان است که در اعلامیهء جهانی حقوق بشر و حقوق مدنی و سیاسی ثبت شده است. همه میدانیم که مدنیت و دموکراسی از آرزو های ح د خ ا بود . دوران تمدن و دموکراسی جائی برای تحکم و استبداد راًی نمیگذارد، انسان ، موجود آزاد است و حق دارد راه مبارزه اش را آگاهانه انتخاب نماید. "

دوم -  محترم حبیب منگل      ســـــــــــــــــــابق عضو کمیته مرکزی ( ح . د. خ .ا ) در مطلبی تحت عنوان

تداوم مبارزه ترقی خواهانه و ضرورت پایه گذاری نهضت فراگیر سیاسی   نوشته اند:

 

"« نهضت میهنی» تمام اشکال ملکبت را برسمیت می شناشد اقتصاد بازار  و نظام سرمایداری را به مثابه تنها راه گذارازنطامات قرون وسطایی به مراحل پبشرفته تکامل  و انکشاف جامعه میداند . اما  زمانی که از تایید اقتصاد بازار و سرمایه دارای حرف زده میشود به معنی ان نیست که این  نظام «ارمانشهر ومدینه فاضله» است ؛  بلکه یک پدیده  عینی وحقیقت است  وناگذیر به تمام خوبی وبدی های ان باید انرا پذیرفت   ."

 

در امر راه اندازی نهضت میهنی تعداد زیادی از اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب سابق وطن(ح.د.خ.ا)

نقش دارند قبل از آقای علومی آنها دوسیه (ح.د.خ.ا) را بسته اند و راه و رسم دیگر بر گزیده اند چرا و کی در آن مورد مهر سکوت بر لبان تان زده بود!؟. علت خاموشِِـــــی شما در طول بیش از 11سال در برابر آقای علومی چه بود است که حالا تب کفر تان بالا گرفته است!؟. آنروز های دشوار قهرمان و جنرال افسانوی بود و امروز خائین . جفا و ناسپاسی زیاده تر ازاین نمیشود.

 - از گره خوردن و پیوستن در حزب گفته اید. عضویت در حزب تار یا ریسمان نیست که گره زده شود. خوشا بحال شما که (( کور گره)) خورده اید و تا آخر ((چرخه)) ((جر)) باقی مانده و صاف نخواهید شد.

نوشته اید:" در(دره) عمیقی کسانی را که زنده گی وهستی خویش را با این حزب گره زده بودند, از کسانی که  به این حزب پیوسته بودند از هم جدا میکرد. ساده تر بگویم اعضای حزب را از حزبی ها."

 حضور مبارک بین اعضای حزب و حزبی ها فرق قایل شده اید. پس بنابر عقیده شما به اعضای حزب نمیشود حزبی ها گفت و حزبی ها را نمیشود اعضای حزب دانست.  چرند یات, دیگر شـــــاخ و دُ م ندارد. سواد حزبی تان هم چرک وردار بر آمد.

- شما نقشه دنیا را بعنوان آدرس حزب نشانی داده اید بگفته مردم عوام حزبی ها را پشت نخود سیاه فرستاده اید.

این حزب نیست بلکه حزبی ها اند که چون تخم سپند در روی کره خاکی زمین پخش شده است. من دارم مشکوک میشوم که جناب شما تعریف حزب و فرق حزب با حزبی ها را میدانید یا نه؟ اگر میدانستید چنین مطرح نمیکردید.

 

3- اتهامات شما:

 

- گفته اید در جیب من چند ین کارت تنظیمی بخصوص شورای نظار را یافته اید . اینطور معلوم میشود که شما هم پاتک والا هستید ودر پاتک تان منرا تلاشی کرده ودر جیب های من آن کارت ها را یافته اید.یا نکند شما هم از جمله مربیان تشکیلات تنظیم های جهادی بودید که از ثبت وصدور کارت ها آگاهی دارید!؟.هیچ شک ندارم.

 خوب بلد هستید تا چگونه غرور دیگران را نا جوانمردانه لگد مال کنید. اما بزرگان گفته اند:  با  لق لق ..... دریا مُردار نمیشود.

- گفته اید من با از دست دادن مقام وموقف از حزب رو گشتانده ام .  یک-  من نه وزیر بودم نه سفیر نه عضو بیروی سیاسی یا کمیته مرکزی که مقام وموقف خود را از دست داده باشم .همکارانم از زحمتکشی و صداقتم بخوبی آگاه هستند, کار, موقف و مقام  من قلم و کاغذ بود وحالا هم میباشد. من  وطنم را از دســــــــت داده ام

 بی نهایت درد آور است.

 دو-  شما لجوجانه تلاش ورزیده اید تا مسیر بحث را منحرف سازید در بحث بودن یا نبودن با حزب مطرح نبود,قبول یا رد افتخارات ویا اشتباهات نیز مطرح نبود,  بلکه موجودیت و عدم موجودبت (ح.د.خ.ا) مطرح شده بود که شما از آن فرار کرده اید و خواسته اید فقط بمن دشنام و توهین کنید.  از شما توقع بالاتر ازاین هم وجود  ندارد.

چرا چیزهای که از ما نبود ولی اسیر آن شدم بنام راه ما و آرمان ما یاد میکنید و(( پیره دار)) آن شده اید !؟

-  رسیدن بقدرت از طریق کودتا وزور, راه ما نبود.

- دعوت از قوت های خارجی برای غلبه برمشکلات درون حزبی و کشوری , راه ما نبود.

- انحصار کامل قدرت , راه ما نبود.

- در ودیوار را سرخ کردن , راه ما نبود.

- خشونت را با خشونت پاسخ گفتن راه ما نبود. دیدیم که موضوع گیریهای یکجانبه هم به مفاد ما نبود.

 

چــــــــرا !؟ ازکنار سقوط حاکمیت دولتی وحزب در سال 1992 به بهانه بحث کاملا جداگانه, بی تفاوت رد شده اید. جرئت داشته باشید واقعیت های شکست و فروپاشی را توضیح دهید تا سیه رو شود هرکه در او غش باشد.

- از شکست حزب گفته اید و بر صفوف اتهام بسته اید . چرا ننوشته اید که اعضای دفتر سیاسی بود که به پنجشیر و چهار آسیاب و اینجا وآنجا سفر کردند و زمینه های شکست و سقوط را فراهم نمودند. حرف های ناگفته بسیار است که از صفوف و کادر ها پنهان داشته اند من و امثال من چکاره بودیم که باعث شکست و سقوط شدیم . جا دارد تا بحال زار و وجدان سنگی تان آدم یک دل گریه کند.

- نوشته اید پول سوسیال شما سهم کشور تان است. شما که آنکشور وسیستم انرا رد میکنید ومیدانید که بودجه آن ازطریق کمک های کشور های سرمایه داری که شما سراپا قرص مخالف سوگند خورده آنها هستید, تامین میشود زیرا عواید داخلی اندک و آنهم در دست تفنگداران است پس آن سهم را که شما در اینجا میگیرید وبا آن مصروف عیش و نوش تان هستید حلال میدانید! وبرای آنانیکه در داخل کشور هستند شکم خود و اطفال شان گرسنه و تن شان برهنه است حرام میدانید!؟  آ فرین به این منطق شما. خوب حلال را از حرام فرق کرده اید.

-  گفته اید بر ما تجارت نکنند. لازم می بینم تا یکبار دیگربشما تذکر بدهم که  برده داری و تجارت برده  ها بیش از یک قرن از جهان و کشور ما رخت بسته است اینکه شما تا هنوز برده و آنهم برده ای از عصر حجر باقی مانده اید و تشویش دارید تا مورد خرید وفروش قرار نگیرید , تقصیر ما نیست.

 

بگذار یک ((مزاخ تاریخ)) را برایت بگویم شاید کمی خوش خوی شوید : زمانی(( شرق)) انقلابیون را کمک میکرد و ((غرب)) مجاهدین را اما امروزه ((شرق))مجاهدین و ((غرب )) انقلابیون را کمک میرسانند. هیچ خبر داری که دنیا سر چپه شده است!؟. در این دنیا سرگردان وسر چپه اوقات خود و دیگران را بیهوده تلخ تر مکن.

شماهنوز هم لجوجانه از کنار واقعیت ها کنونی حزب , افغانستان و جهان با چشمان بسته و وجدان خوابیده می گذرید. شما که با این زلزله ها و انفجارات سیاسی از خواب غفلت بیدار نشده اید انتظار بیداری شما هرچه بیشتر کمرنگتر میشود.

با اتفاق اجمالی بر مطالب فوق, ناپختگی شما را در فقدان تعریف و شناخت روشن و دقیق از حوادث و واقعیتها میدانم.پس  بحث بیشتر را بیهوده مییابم اما بعنوان ختم مسا له توجه شما را بچند سطر زیر جلب میکنم.

آنانیکه در بند پندار های سیاسی نفی گرانه نبوده و به اهمیت پیکار روز مره و تدریجی باور دارند. باید بخوبی دریابند از دست دادن فرصت مهم و تاریخی و بهره نبردن از آن خطای نا بخشودنی است. حد اقل تکتیک مبارزه هم این حکم را میکند.

آقای دهمل بی نهایت متاسف ومتاثرم که شما دور از فامیل و اقارب تان در حالت بی سرنوشتی بسر میبرید, این درد و مشکل همه ماست, شما تنها نیستید . دهها هزار افغان ما چنین حالت دارند. من از شما یک خواهش دارم لطفآ سرتانرا در گریبان تان کرده و خوب چرت و فکر کنید که چه عواملی باعث این همه بد بختی ها شده است. با چنین حالتی که داریم آیا لازم است تا ترازو بدست گرفته وبه سبک وسنگین یکدیگر بپردازیم. بنظر من جز زیان سودی در قبال ندارد . امیدوارم سروده زیر چنگی بر دل و نقشی بر دماغ تان بزند.

 

گفت و گو با یک (( بازمانده ))

 

چه کردی که نمی باید میکردی؟

هیچی )) ((

چه نکردی که باید میکردی؟

                                                                                                                              (( کارهایی ))

چرا ؟

(( ازمرگ می ترسیدم ))

بودند کسانی که مردند, چراکه تو نمی خواستی بمیری؟

(( آری ))

چه کاری می خواهی بکنی؟

(( سوالی از تو

اگر به جای من بودی چه می کردی؟))

نمی دانم

و نمیتوانم در باره ات قضاوت کنم

اما میدانم

فردا کسی از ما نخواهد ماند

اگر

امروز کاری نکنیم.